عجب بهار کسالت آوری
داستان برگزیده جایزه هدایت سال ۸۶
منتشر شده در مجموعه داستان مردم عادی زندگی معمولی نشر نی
هنر، ادبیات، سینما
داستان برگزیده جایزه هدایت سال ۸۶
منتشر شده در مجموعه داستان مردم عادی زندگی معمولی نشر نی
مهدی فاتحی
نجار تخته ها را کنار هم گذاشت و با ميخ های کوچکی به يکديگر وصل شان کرد.برش های اولیه را انجام داده و ابزار لازم را آماده کرده بود.بعد از سالها کار نجاری با چشم هایش اندازه می گرفت و در ذهنش همه چیز را از پیش می ساخت.
کامی به اتاق خواب رفت و بعد دوتايی برگشتند. هر سه سيگاری آتش زدند.
کامی گفت:
(( بهتره از خودت بگی.))
(( تو کاره ما نيازی به اين دروغ ها نيست. ))
بعد يکی يکی به توالت رفتند و شاشيدند.
» Read moreبه او گفته بودم دوست ندارم موقع قدم زدن حرف بزنم، گفته بودم قدم زدن را امر مقدسی می دانم؛ چون خيلی از کشف های جهان در اين حالت بوده و نويسندگان بزرگ، موقع قدم زدن حرف هايی زده اند که بعدها به درد خيلی ها خورده است. او هم به مقدسات من احترام می گذاشت چون تعداد شان زياد نبود.
» Read moreداستان کوتاهی از ریحانه نامدار
…
هیچوقت دیگر مثل آن روز نشد. اولین معاشقه بود. بعد ها کم و بیش هرچه بین مان اتفاق افتاد از همان سایه بازیِ میان باد و آفتاب بود توی آن پاگرد قشنگ. کاش راهی بود که می شد به جای خانه، در پاگرد ها زندگی کرد و مُرد.
داستانی جدید از مجموعه در دست انتشار
حامد حبیبی
پایان جنگ، بیش از خود جنگ طول می کشد عزیزکم. از یکجور زمزمه ی ابدی حرف می زنم. از چیزی شبیه اوراد…شبیه اوهام…
» Read more